پارسازیباترین تبسم پارسازیباترین تبسم ، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره
گنجینه خاطرات پارسا گنجینه خاطرات پارسا ، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
بهاربهار، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

پارسا وبهاردهقانی،تمام زندگی ما

من مامان دوتا فرشته هستم خدایا حالا که منو لایق مادر این دوتافرشته دونستی همینطور هواشونو داشته باش

دلواپسی مامان

الان سه روز مونده سه ماهه بشی گلم هنوز درگیر ریفلاکس هستیم یه روز کم بالا میدی یه روز زیاد دارو لانژو میخوری چندروز وزنت کردم توقف وزن داشتی پیش متخصص رفتیم و آزمایش ادرار ومدفوع داد که دیشب متوجه شدیم کلیه ت مستعد سنگ سازه وقتی این جمله شنیدم دنیا روی سرم خراب شد ریفلاکس کم بود اینم اضافه شد  همش میگفتم خدا بچه سه ماهه چی داره که بخواد این همه دارو بخوره از خدا تو ماه شعبان عیدی میخوام اونم سلامتی تو کوچولوی نازم هست واسه ت چهل شب زیارت عاشورا برداشتم به امید سلامتی تو گنجشکک کوچولوم راستی وقتی صدات میکنم گنجشکم اینقدر ذوق میکنی خیلی این روزها شیرین شدی فدای لبخندهات بشم عشق مامان بابا تا میرسه بهت میگه ...
29 فروردين 1398

افتادن دندون شیری پارسا

دیشب تقریبا ساعت سه صبحبود که یهو پارسا از خواب بیدار شد گفت مامان دندونم افتاده ، من هم منتظر بودم همین روزها بیفته چون لق شده بود فقط پرسیدم دندون کجاس ، نکنه خوردی؟شماگفتی نه روی تخت افتاده ، دیگه گذاشتیم لای دستمال کاغذی و گفتم صبح بهت یه جعبه میدم دندونات بزار توش تا یادگاری بمونه. تاریخ ۲۷اسفند ۹۷     ...
27 اسفند 1397

احوال مامانی

الان بهار تقریبا یک ماهه به دنیا اومده که من این مطلب میزارم این روزا خیلی واسه م سخت میگذره چون بهار نیاز داره مدام شیرش بدم و دل درد داره و من باید مدام بغلش کنم و قدرت مکیدنش کمه و مجبورم مدام شیرش بدم از اونور هم شما پارسای گلم خیلی به من وابسته ای تمام کارهاتو من میکردم الان دارم میبینم که اون پارسای شاد من نیستی چون توجه من بهت کمتر شده امروز قرار بود باهات بیام پارک اما بابایی گفت بهار سرمامیخوره و شما خیلی ناراحت شدی اما بازم پذیرفتی که با عزیز جون بری خداجون فقط از خودت کمک میخوام بهم توانایی بده که از پس این مسیر سخت بگذرم الان واقعا در مقابل ناراحتی تو عشق مامانی خورد میشم کاش میتونستم کاری کنم که دوباره صدای خنده های بلندت ...
25 بهمن 1397