اولین سفر تابستونه پارسا
پارسال من وبابایی اولین سفرمون بودبه مشهد رفتیم شما توشکم مامانی بودی 3 ماهه بودی، امسال شما هستی 6 ماه 23 روزته که میریم تصمیم داریم به امید خدا بریم شیراز سپیدان یاسوج دیشب بازار رفتیم خرید سفر انجام بدیم واسه شما یه اسباب بازی گرفتیم کل خرید با همین در گیر بودی... البته اینجا شب ساعت 1:30شما داری باهاش بازی می کنی.... ...
نویسنده :
مامان بابایی پارسا وبهار
12:03
دسته گل های پارسا
بادل دلا بادکنک واست گرفتم با بدبختی بادش کردم (اینکه میگم بدبختی آخه به سختی باد میشد)شما 10 ثانیه نشد که ترکوندیش ....بعد به بازیت ادامه دادی جالب اینجاست اصلا نترسیدی ...اجازه ندادی یه عکس ازت بگیرم. دوباره داشتی توتختت بازی می کردی یهو غروسک آویزتو از جا کندی بعد باهاش بازی کردی... اینجا شستمت رفتم واست پوشک بیارم ببین چطور چرخیدی داری بازی می کنی.... راستی پوشک گیر نمیاد فعلا امداد شدن پوشکتو پیدا کنن مارک دیگه بهت نمیسازه....... ...
نویسنده :
مامان بابایی پارسا وبهار
16:32
جورنشدن مرخصی
امروز رفتیم واسه جواب نامه مرخصی ، اما اداره موافقت با6 ماه نکرد حالا مامان مجبوره اول مهر سرکار بره.الان خیلی ناراحتم دوست نداشتم تنهات بزارم نمی دونم چی میشه توکل بر خدااااااااا
نویسنده :
مامان بابایی پارسا وبهار
15:25
پارسا خان یه کار خاص انجام دادی.....
جمعه خونه اون یکی مامان بزرگ رفته بودیم شما کلی بازی کردی و مدام میگفتی بابا بابا اینقدر مامان بزرگ بابابزرگ ذوق کردن ، بابابزرگ بغلت کرده بود تو هی میگفتی بابا اونم می گفت بله قربون خنده هات برم بووووووووووووووس ای شیطووووووووووووووون بلاشدی بازم بووووووووس حالا شاهکاره پسرم: بدون کمک نشستی هووووورااااااااااا ...
نویسنده :
مامان بابایی پارسا وبهار
22:39