نگرانی مامان
امروز ظهر شما خواب بودی صدای آیفون اومد مامور پست بود بسته واسه بابایی داشت من همیشه می گفتم بزار تو آسانسور بیاد بالا،شما خودت جام امضا کن.اینبار قبول نکرد مجبور شدم پایین برم شما خواب بودی تو آسانسور اینقدر نگران بودم مبادا بیدار شی.آخه وقتی بیدار میشی قبلش صدا میدی بعد چشماتو باز میکنی اون موقع من سریع میام پیشت که وقتی چشماتو باز کردی منو ببینی نگران بودم بیدار نشی.
وقتی برگشتم دیدم بیدار شدی داری با دو دستت بازی می کنی.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی