دغدغه های مامان
پسر گلم ، شما خیلی بهم وابسته شدی اگه من نباشم محاله پیش کسی بمونی گریه می کنی گفتم 6 ماهه بشی مثل بقیه بچه ها خوب میشی اما الان وابسته تر شدی اول مهر که می خوام برم سر کار شما 7/5 هستی نمی دونم میتونی دوری تحمل کنی من از 7 صبح تا 12/30 نیستم بدون شیر چیکارمیکنی آخه عادت داری صبح ها میخوابی فقط واسه شیر بیدار میشی اونم چشم ها بسته فقط مک میزنی سیر که شدی می خوابی، حالا 2 مشکل هست : هم شیر خوردنت، هم غریبی کردنت.عزیز جون دیگه امسال سر کار نمیره که شما نگه داره اما شما تنها پیشش نمی مونی حتما من باید باشم جدیدا پیش بابایی نمی مونی!!!
می دونم اشتباه خودم بود شما چون زمان تولد ریز بودی ترسیدم جایی ببرمت مریض شی حالا خداشکر تا حالا مریض نشدی اما وابسته شدی.بیرون رفتن دوست نداری می خوای تو خونه باشی با اسباب بازی هات وتلویزیون سرگرم باشی.
بابایی میگه اول مهر مرخصی بدون حقوق بگیر ، اداره میگه باید واسه اول مهر حالا درخواست بدی ، منم میگم شاید خوب شدی، عزیز میگه پارسا پیشت بمونه روز به روز وابسته تر میشه موندیم چیکارکنیم؟؟؟
مامان پیش خودمون باشه منم یه ثانیه نمی تونم ازت جدا باشم الان طوری شده تمام لحظه جلو چشممی....