14 ماهگی امید وهستی ما،خدایا هزار بارشاکریم که با دادن این نعمت شیرین زندگیمون چندبرابرکردی!
بزرگترین تغییر نفسمون:
الهی فدات شم از روز شنبه که 14 ماهه شدی مدام داری راه میری البته زمین هم میخوری که یه بار سرت کبود شد ورم کرد الان دیگه قدم هات به 15 تا 20 تا رسیده دستاتو جلوت میگیری که تعادلتو حفظ کنی.....میخوام ازت عکس بگیر اما مدام حواسم بهت هست که رو سرامیک زمین نخوری اصلا وقت نمیشه ، بابایی گفته چشم ازت برندارم که دور ازجون چیزیت شه.....
بالاخره یه عکس ازت گرفتم...
یه چیز جالب واست بنویسم از بس پارک رفتیم دیگه مسول پارک اسمتو میدونه وکامل شما رو میشناسه،روزهای اول تاب خیلی دوست داشتی اما این روزا همش تو خونه نشستی یا داری با صندلی هاش بازی میکنی...از سرسره برعکس بالا میری هی سر میخوری میای پایین ،نمیتونی از سرسره بالا بری اما کوتاه نمیای همینطور برعکس ادامه میدی....
فدات شم مدام از مبل بالا میری یا بالشت زیر پاهات میزاری یا ماشین هات اما هرطور شده بالا میری که لامپ روشن کنی وتابلو تکون بدی.....
دیشب به مناسبت روز زن با عزیزجون اینا شام بیرون رفتیم که پیشاپیش از عزیزجون به خاطر زحمت هاش تشکر کنیم یه هدیه نا قابل هم بهش دادیم گرچه اگر دنیا رو هم به عزیزجون بدیم نمیشه یه سرسوزن از زحمت هایی که کشیده جبران کنیم خداییش واسه ما سنگ تموم گذاشته هیچکی حاضر نمیشه از زندگی وگردش وتفریح واستراحت هر روزش بزنه وهروز وهرشب بیادوکمک حال ما باشه اونم بی منت .....ان شالله همیشه سالم وتندرست باشی مادرگلم (الهههی آمین )
این عکس دایی حین بازی ازشما گرفته مدام باهم بازی میکردی سوار تاب وسرسره میشدی،دایی میترسید از سرسره بیوفتی سوارتاب مبکردت اما شما میگفتی فقط سرسره......الان داری آواز میخونی تو عکس ...
مستقل راه رفتن پارسای ما:البته 14 ماهگی یعنی 15 / 1 /94
پارساگلی ما کلا دیگه کامل راه میره ،نیاز نیست خودشو بگیره یا دستاشو طوری بگیره که تعادلشو حفظ کنه یا برای از زمین بلند شدن به جالت ایستاده دستاشو به بلندی بگیره دستشو رو زمین میزاره مثل ما بلند میشه وارهمه مهم تر دیگه چهاردست وپا نمیره فدات بشم مامانی که یه سره داری توخونه بی هدف فقط راه میری واز راه رفتن خسته نمیشی...
حسابی با این خرس که خونه عزیزجون ایناست روزا درگیری....
توسبدخوش میگذره!!!!میری اون تو وتوپ هارو میندازی سمت بابایی واونم مثلا دروازه بانه و میگیرتشون وشما از خوشحالی جیغ میزنی....
چه جایی ایستادی جای ترازو زیر میز بود یه بار شما به خاطرش زیر میز رفتی وروش نشستی وسرت زیر صندلی گیر کرده بود اینقدر گریه کردی،تازه داری داد وبیداد میکنی که نگام کنید
اگه گفتیییید من کجام؟؟؟؟اگه تونستید پیدام کنید؟؟؟؟؟بله دیگه آقاپارسا پشت مبل رفته وداره به اصطلاح خودش قایم موشک بازی میکنه،البته اینجا مامان داره جارو میکنه ومبل هارو جلو کشیده که شما موفق شدی پشت مبل ها بری وگرنه جات نمیشه والا هروز جات اونجا بود....
الهههههی اینجا چه مظلوم نشستی هرکی این عکس ببینه میگه چه پسرآرومی امااااا خبر نداره که چه زلزله ای هستی....
بدوووون شرح :
به مناسبت روز مرد واسه شیرمردمون: