21 ماهگی پارسا:عزیزمادر تا همیشه بی نهایت دوستت داریم....
21 ماهگی پارسا:عزیزمادر تا همیشه بی نهایت دوستت داریم.... سلام گلکم ،روزها لحظه ها ثانیه ها میگذره وشما عزیزدل ما روزبه روز بزرگتر شیرین تر میشی
کلمه هایی زیبایی به کار میبری وحسابی واسه من وبابا دلبری میکنی تمام لحظه با تو سرگرمیم وخداشکر میکنیم واسه این فرشته کوچولو.....
کنار بابایی لم میدی باهاش فیلم میبینی یا دست دوتامون میگیری میگی بیاین فوتبال دیگه سه تایی فوتبال بازی میکنیم....
هرشب باید بیرون برون بریم حتی اگه شده نیم ساعت،دیگه شده جز برنامه اصلی....
عکس های 20 ماهگی پارسا جون در آتلیه:
پارسا گلی اگه دختربود....خودت تل میزنی تو موهات......
علاقه مندی پارسا به وسیله برقی:جاروبرقی سشوار البته روشن باشه خاموش باشه روشنش میکنی...به طی علاقه زیادی داری..اگه این سه تا ببینی محاله ازشون دل بکنی.....
بعد دوهفته گشتن تونستیم این کفش واست بخریم....بابایی به هر کفشی راحت رضابت نمیده...تازه اول قهوه ای بود روز بعد عوضش کردیم سفید گرفتیم.....
یه روز بارونی که مدرسه مامان تعطیل شد ما هم با بچه ها تو کوچه.....خیلی خوب با بچه ها بازی میکنی با اینکه از شما خیلی بزرگترن اونام به تو عادت کردن ...تا میبینیشون صداشون میزنی ......
کلمه داتیس زییس زاس خیلی به کار میبری بابا هی تکرار میکنه سر به سرت میزاره...
اینجا عابر بانک دستته میکشی رو دستگاه تلفن یعنی کارت خوان .....
امروز رفتیم قربونی ( خون ) ماه صفر کردیم بابایی پای شما میخواست تو خون بزنه که شما ترسیدی بعد بابایی انگشت شو تو خون رد کشید رو پاهات....
بعد گوشت ها رو تیکه کردیم تقسیم کزدیم.....
ان شالله که بلا ازت دور باشه گلم.....
پنج شنبه آش عزیزجون میخواد درست کنه واسه سر سلامتی شما....دستش درد نکنه.....
این خونه چینی هاتو خیلی دوست داری الان اینو خودت درست کردی یه سری از مدل ریزش داری با اونا راحت تر میپینی اینا یه کم سفت هستن اما اینا بیشتر دوست داری چون بزرگترن.....
رفتی بالا ایستادی که چاپ بکنی..... هی میکنی هی میچسبونی یکی باید مراقبت باشه که نیفتی....
توکامیونت میشینی میگی بکشوننت...دستور هم میدی.....
پارسا در پاساژ نخل
دیگه وقت نمیکنم به وبلاگ ت بیام وبه روز کنم چون شما واسه مامانی وقتی نمیزاری یا تو خونه در حال کار خرابی ربخت وپاشی یا توکوچه ای من یا بابا باهات توکوچه ایم یا میگی بریم خیابون به قول خودت دردر....
این الان نمونه ش فقط هال اگه اتاق هارو ببینی آشپزخونه که نگو.....دیگه مامانی پا نداره از بس داره جمع میکنه شما پشت سرش میریزی....
تو کوچه......روزی 2 ساعت تو کوچه میری البته حداقل.....
واسه اینکه نقاشی کنی ویه موقع قلمو نقاشی تو دهنت نکنی به جای آبرنگ از رنگ خوراکی استفاده کردم که اگه یه موقع خوردی خطرناک وسمی نباشه شما هم حسابی باهاش سر گرمی ......کل دفتر رنگ کردی....
