پارسازیباترین تبسم پارسازیباترین تبسم ، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره
گنجینه خاطرات پارسا گنجینه خاطرات پارسا ، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 8 روز سن داره
بهاربهار، تا این لحظه: 5 سال و 2 ماه و 8 روز سن داره

پارسا وبهاردهقانی،تمام زندگی ما

من مامان دوتا فرشته هستم خدایا حالا که منو لایق مادر این دوتافرشته دونستی همینطور هواشونو داشته باش

خاطرات 2 سال و 7 ماهگی پارسا جون

1395/6/28 18:09
360 بازدید
اشتراک گذاری

بازی های کودکانه وشیرین  پارسا جونم:

خمیربازی: آرد و روغن مخلوط کردم وشما باهاش بازی کردی ودر آخر علاقه مند شدی روی خمیر ها بپر بپر کنی...

شن بهداشی : بازی باهاشون خیلی دوست داری و از بازی با شن ها سیر نمیشی فقط بعدش خونه....

بالشت بازی : میشه پل شما وروی اون ها میدوی و وقتی زمین میخوری کلی به خودت می خندی....

نقاشی کردن پارسا در عرض 10 دقیقه با مداد شمعی نتیجه ش شد اینکه میبینید....

ماشین پارسا جون خراب شده و بابایی در حال تعمیر وپارسا در حال شیطنت و کلی لذت میبره از کارش....

این پل زیر گذر واسه ماشین ها اما پارسا ماشین ها رو همراهی میکنه وخودش زیر پل رفته ....کاریش نمیشه کرد....

آخ رنگ انگشتی : پارسا عاشق اوناست .....نا گفته نمونه مامان خیلی دوست داره...

خمیر بازی: آرد با آب مخلوط کردم وپارساجون با وردنه صاف میکنه قالب میزنه....

فوم ها با قیچی ریز ریز کردیم و پارسا با نی روشون فوت کرد و بعد اینکه کل فوم ها پخش شد با دست فوم ها روی سر مامانی میریخت وبرعکس....

شن خونگی : آرد وبا روغن مخلط کردم وشن شد پارسا جون شروع به بازی کرد مامانی کودک درونش گل کرد با پارسا مشغول بازی شد....

بازی برج مکعب :

پارسا مدام تو خونه لباس عوض میکنه بعضی وقت ها مامان بی خیال میشه اما پارساجون بی خیال نمیشه و از کمد بالا میره تا لباس مورد علاقه شو بیاره....البته واسه بیرون رفتن پارسا با ما جلسه داره که چی میخواد بپوشه....

پارسا جون یاد نوپاییش افتاده ، چه میشه کرد....

عید قربان: عصرش به روستایی بابایی رفتیم وبارون گیر شدیم....

اینجا سالگردعقد بابا ومامانی البته به سال قمری که شام بیرون رفتیم وشما آب دیدی دنبال سنگ بودی که بندازی تو آب....


 

پسندها (1)

نظرات (0)