پارساخان و واکسن ...، حرف زدنش
واکسن دیروز باور کردنی نبود شما گریه نکردی اذیت نشدی دردم نداشتی خیلی تعجب کردیم !!!!!!
آخییییش راحت شدیم این واکسن ها خیلی استرس داشت دیگه تموم شد تا 6 ماه بعد..... اون موقع شما واسه خودت آقایی شدی....
دیروز برق نداشتیم خونه عزیز جون بودیم ،شما از خدا خواسته یه سره فقط بازی کردی اگه بازی تو قطع می کردیم جیغ میزدی یعنی ادامه بدید....کجا رفتید.....دایی تازه از بیرون اومده بود اجازه اش ندادی ناهار بخوره می گفتی بیا باهام بازی کن!!!!
پارسا جونی یاد گرفتی مدام میگفتی به به حالا این به به تبدیل شده به بابا ، وقتی میگی بابا بابا ، بابایی اینقدر بوست میکنه قربون صدقه ات میره میگه خدا رو باید به خاطر داشتن همچین نعمتی هرثانیه صدهزار بار شکر کنیم....
مام میگی اما کمتر ، موقع بازی همش صدای موتور در میاری یا داری جیغ میزنی پاهاتو محکم می کوبی زمین.
*جای واکسن پارسا