25 ماهگی طوطی مون

سلام عزیزکم خوبی نفسم ؟

قبل از هرچیز باید بگم اگه عکس هایی خوبی ازت گرفته نشده یا تار هستن مقصرخودتی ،آخه تا دوربین میبینی سریع فرار میکنی یا ادا در میاری .....بعدهم همش میگی خودم می خوام عکس بگیرم.....

عزیزم این روزهاکمتر به وبلاگ ت سر میزنم چون شما دیگه اجازه نمیدی من دست به لب تاپ بزنم باید حتما خواب باشی و وقتی خوابی اگه مامانی کاری تو خونه نداشته باشم میتونم بیام یه چند سطری واست یادگاری بنویسم البته فرصت کم پیش میاد چون تا میخوابی مامانی سریع کارهای خونه انجام میده....

حالا چرا این ماه نوشتم طوطی چون شما مثل طوطی هرچی ما میگیم تکرار میکنی بعضی ها رو واضح و بعضی با کمی تغییر حروف

فضولی هایی از جنس پارسا:

این آبشار دوست داریی شایدتا چندسال آینده نباشه این آبشار 4 راه دانشگاه قرار داره و هربار میری شلوارت خیس کردی....

باباجون اینا در حال خونه تکونی عید هستن وشما جشنتونه چون دست به هرچی دوست داری میزنی و بقیه مشغول کارن وکسی بهت نمیگه نکن

خستگی زیاد پارسا بعد از کمک دادن به مامانی بعد از خونه تکونی عید...العی قربونت برم امسال همین طور همراه من تو خونه میچرخیدی و مثلا کمک میدادی دیگه خودت میومدی میگفتی مامان لالا یعنی خوابم میاد تا روی پا دوتا تکونت میدادم خوابت میبرد و3 ساعت میخوابیدی.....

بانک بابایی به مناسبت عید یه جشن تو تالار آوینی برگزار کردو ما هم رفتیم شما اونجا خیلی پسرخوبی بودی سه ساعت اونجا بودیم شما کنار من وبابایی نشسته بودی دست میزدی و این ور اونور نمیرفتی واست جالب بود هر چی هله وهوله بود میخوردی ، قربون اون تیپت بشم اینقدر ناز شده بودی که بابایی میگفت امشب که پسرم چشم بخوره ازت عکس گرفتم

فدای اون حرف زدنت بشم که طوطی شدی هرچی میگیم همون لحظه تکرار میکنی بابایی که هلاک حرف زدنت هست ....

اون روز عزیز جون گفت به زنجبیل ها دست نزن بعد تو گفتی زنجبی

عاشق هواپیما هستی تا صدا میشنوی میگی هوا هوا میری نگاه آسمون میکنی میگی هوا بالا...

الان خیلی کلمه میگی .....منم خیلی خوشحالم که بالاخره روزی رسید ونازگلم داره حرف هاشو بهم میزنه این روزها خیلی شیرین وزیبا میگذره خدایا شکرت.... 

بوی باران،بوی سبزه ،بوی خاک،بوی شکوفه های بهاری،بوی نوشدن از راه رسید سال جدید ، سال 1395 آمد ....امسال سومین سالی که پارسا جونی کنار ماست سر سفره هفت سین نشسته ومنتظر آمدن بهار وفصل زیباییهاست خدایا هزار مرتبه شکر 

سال نو برشما گل پسر مبارک انشالله سالی پر از شادی و برکت و سلامتی و سربلندی به همراه داشته باشی.....الهی آمین یا رب العالمین

با شروع سال جدید پارسا گلی یه تغییر به هنگامی درش به وجود آمد مامان وبابایی با توکل بر خدا پروژه از شیرگرفتن پارسا رو در تاریخ 29 اسفند ماه شروع کردن ، البته کمی سخت بود اما شما گل پسر واقعا صبور بودی و روزها اصلا سراغی ازشیر نمیگرفتی شب اول خوب بود اما شب ذوم کمی سخت از شب سوم دیگه عادت کردی و این پروژه با موفقیت پشت سر گداشتی....الان 6 روزه که شیر نخوردی و سراغی ازش نمیگیری....بازم خدایا هزار مرتبه شکر....البته مامانی کمی کم طاقت بود اگه بابایی نبود محال بود مامانی بتونه اینم نوشتم تا بدونی بابایی چقدر کمک داد..و شما 2 سال و 44 روز شیر خوردی...نوش جانتان عزیز دل مادر...بوووووووس......

بریم سراغ سال جدید:سال ساعت 8 و 12 ثانیه تحویل شد وما چون تا 4 صبح بیداربودیم فرداش خواب موندیم امسال سال حیوان: میمون ....

صبحش که بیدار شدیم صبحانه که خوردیم کنار سفره هفت سین عکس گرفتیم البته شب ساعت 3 سفره پهن کردیم با کلی فیلم ،هرچی میزاشتیم شما برمیداشتی یه جای دیگه طبق سلیقه خودت میزاشتی من میگفتم نکن ، تو به من میگفتی نکن .....

بعد از کلی سروکله زدن این شد سفره هفت سین امسال:

بعد از کلی بکن نکن و گرفتن 20 تا عکس اینا خوب دراومد....

  گل پسر مون درمراسم عقد دخترعمه ش

سیزده بدر امسال پارسا جونی در سرخون با عزیزجون وبابا جون و دایی حسین

بدون شرح پارسا جونم