پارسازیباترین تبسم پارسازیباترین تبسم ، تا این لحظه: 10 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره
گنجینه خاطرات پارسا گنجینه خاطرات پارسا ، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
بهاربهار، تا این لحظه: 5 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

پارسا وبهاردهقانی،تمام زندگی ما

من مامان دوتا فرشته هستم خدایا حالا که منو لایق مادر این دوتافرشته دونستی همینطور هواشونو داشته باش

اولین سفر بهارگلی

اولین سفر بهارجون به مشهد مقدس و دومین باری که پارسا به مشهد میره امسال مسافرت تابستونی مشهد انتخاب کردیم و قراره با قطار بریم و ماشین هم توی بار قطار بزاریم. حرکتمون روز چهارشنبه 16 مرداد ما سال 98 همراهانمون درسفر :عزیزجون و باباجون ادامه سفر بعد از بازگشت به امیدخدا میزارم عصرش به مشهد رسیدیم و سوییت گرفتیم و شبش به حرم رفتیم فردا صبحش جمعه بود و رفتیم شاندیز و اونجا ناهار خوردیم و بعد ناهار رفتیم سمت ابرده جاده خیلی شلوغ بود و ترافیک و مجبورشدیم از راه برگردیم و رفتیم پارک کوهسنگی تا شب اونجا بودیم و توراه شاندیز شاه توت و زغال اخته گرفتیم       &nb...
11 مرداد 1398

احوالات پارسا وبهار شب تولد دخترعمو

پارسا و آرین  پارسا وبهار و رادین و آرمیتا و آنا آرمان و پارسا و آرین و آرمیتا و آنا آرمان و پارسا و آرین پارسا وبهار بهار ورادین آرین و پارسا و آرمان و یگانه و آیسا و حلما و ثنا ویاشار و آرمیتا و آنا و سیتیا و اسرا بهارگلی عکس ها خودم نگرفتم دوستان گرفتن و واسه م فرستادن ...
11 مرداد 1398

6ماهگی بهار نازناز

  گل نازناز ،ششمین ماهگردت مبارک  واکسن شش ماهگی ت رو با کلی استرس زدیم و شما مثل واکسن های قبلی تب وبی قراری کردی،شکرخدا واکسن های پنج گانه ت تموم شد . این عکس روز 4 مرداد گرفتیم. کارهای این روزهای شا: در نشستن مستقل شدی ،بلندبلند میخندی ،واسه هرچیزی که بخوای جیغ میزنی،با پارسا کلی بازی میکنی،بابا از سرکار میاد دستتو دراز میکنی یعنی بوسم کن تا صورتشو نزدیک صورتت میاره ذوق میکنی،صبح تا پارسا از خواب بیدار میشه میگه صبح بخیر مامانی تو سریع چشماتو باز میکنی دنبال پارسا میگردی تا میبینیش میخندی    این عکس به مناسبت روز دختر      این روروئک پارساس که به شمارسیده...
11 مرداد 1398

یه شب رستوران کاووکی

معولا ماهی سه چهار بار شام میریم بیرون،البته اگه نون توموشی فاکتور بگیریم چون اون برنامه اکثر شب هامونه😅 اینم یه شب که تصمیم گرفتیم عکسی به یادگار بگیریم گرچه  بابایی مخالف عکس گرفتنه چون میگه وسوسه میشی و میزاری وضعیت گوشی، اصلا موافق نیست که کسی بدونه کجا رفتیم چیکار کردیم منم دیگه عادت کردم و هیچ عکسی نمیزارم    ...
1 تير 1398

دریا گردی

پارسا جان یه اخلاق بدی پیدا کردی وقتی یه چیزی طبق میلت نیست مثلا تو بازار یا لب دریا یا سوپرمارکت شما میدوی به حالت قرار واز ما دور میشی واصلا برات مهم نیست گم میشی ومامجبوریم دنبالت بدویم یا بگردیم پیدات کنیم ، لب دریا بعد دوساعت ونیم بازی بابا بهت گفت بریم خونه وشما لج کردی که نمیام و فرار کردی ،بابا به یه موتور سوار گفته بترسونت تا شما برگردی ،این روزا این کارتو شده معضل ،امیدوارم زود متوجه بشی این کار خطرناکه و احتمال داره گم شی     ...
1 تير 1398

سوراخ کردن گوش بهار

بهار گلی تاریخ ۲۷خرداد ماه که چهارماه و ۲۷روزت بود پیش دکتر میرپنجی گوش تو سوراخ کردیم  شما یه کوچولو گریه کردی بعدش سریع آروم شدی و یادت رفت گوشواره هایی که دکتر تو گوشت کرد رنگ نگینش قرمز بود  همون عصرش رفتیم طلا فروشی واسه ت زنجیر خریدیم که پلاک تو گردن بندازیم.   ...
28 خرداد 1398